هنگامى كه «دعبل خزاعى» اشعار خود را در محضر امام هشتم علیه السلام خواند، چون از بقیة اللَّه و قیام شكوه‏مند آن حضرت یاد كرد، امام رضا علیه السلام از جاى برخاست و دست مباركش را بر سر نهاد و در برابر نام حضرت ولى عصر(عج) تواضع نمود و براى فرجش دعا كرد.(1) از امام صادق علیه السلام سؤال شد كه چرا به هنگام شنیدن نام «قائم» لازم است برخیزیم؟ فرمود:

براى آن حضرت غیبت طولانى است و این لقب یادآور دولت حقه آن حضرت و ابراز تأسف بر غربت اوست. و لذا آن حضرت از شدّت محبت و مرحمتى كه به دوستانش دارد، به هر كسى كه حضرتش را با این لقب یاد كند، نگاه محبت‏آمیز مى‏كند. از تجلیل و تعظیم آن حضرت است كه هر بنده خاضعى در مقابل صاحب (عصر) خود، هنگامى كه مولاى بزرگوارش به سوى او بنگرد از جاى برخیزد، پس باید برخیزد و تعجیل در امر فرج مولایش را از خداوند منان مسئلت بنماید.

منبع : تبیان



نوشته شده در تاريخ جمعه 28 فروردين 1388 توسط هیئتی
رسول خدا زندگي ساده و بي آلايشي داشت و زائد زندگي و تجمل را از زندگي خود حذف نموده و قناعت را سر لوحه كار خود ساخته بود او با تواضع بسيار بر زمين مي نشست و زير اندازش حصير بود.بالشي از چرم كه با ليف خرما پر شده بود زير سر مي گذاشت و هرگز سه روز متوالي از نان گندم سير نخورد.بعد از جنگ با يهوديان بني نظير و بني قريظه كه غنايم بسياري به دست مسلمانان افتاده زنان پيامبر تقاضاي زيور آلات نمودند و رسولاكرم (ص) تقاضاي آنها را رد كرد و اين آيه نازل شد (اي پيامبر به زنان خود بگو اگر شما زندگاني و زيور دنيا را مي خواهيد بياييد تا من مهر شما را داده و همه را به خوبي و با خرسندي طلاق دهم)(سوره احزاب-آيه28)آيه به صراحت مي گويد رفاه در زندگي دنيوي با همسري رسول خدا(ص)جمع نمي شود و فرمود زهددر دنيا كوتاه كردن آرزوها و شكر نعمت ها و خودداري از آن چيزي است كه خدا حرام نموده است.


نوشته شده در تاريخ جمعه 28 فروردين 1388 توسط هیئتی
بی تو اینجا همه در حبس ابد تبعیدند

سالها ، هجری و شمسی ، همه بی خورشیدند



از همان لحظه که از چشم یقین افتادند

چشم های نگران ، آینه ی تردیدند



نشد از سایه ی خود هم بگریزند دمی

هر چه بیهوده به گرد خودشان چرخیدند



چون به جز سایه ندیدند کسی در پی خود

همه از دیدن تنهایی خود ترسیدند



غرق دریای تو بودند ولی ماهی وار

باز هم نام و نشان تو زهم پرسیدند



در پی دوست همه جای جهان را گشتند

کس ندیدند ، در آیینه به خود خندیدند



سیر تقویم جلالی به جمال تو خوش است

فصل ها را همه با فاصله ات سنجیدند



گر بیایی همه ساعت ، همه روز و همه ثانیه ها

از همین روز ، همین لحظه ، همین دم عیدند


نوشته شده در تاريخ جمعه 28 فروردين 1388 توسط هیئتی
رسول خدا (ص) به نظافت و پاكيزگي و آراسته بودن ظاهر بسيار اهميت مي داد و گفته اند در كودكي نيز موهايش شانه زده و سر وصورت را پاكيزه مي نمود.او موهاي سر خود را با برگ سر مي شست و روغن بنفشه به آن مي ماليد و آينه او ظرف آبي بود كه خود را در آن مي ديد و مرتب مي نمود و هرگاه قصد خروج از خانه را داشت در برابر آن مي ايستاد و سر ووضع لباس را در آن نگاه مي كرد و مي فرمود خدا دوست دارد زماني كه بنده اش براي ديدن برادران خود ز خانه خارج مي شود خود را مرتب و آراسته كند


نوشته شده در تاريخ جمعه 28 فروردين 1388 توسط هیئتی

 بعد ناگهان یاد جایی که امام را در آن ملاقات کرده بودم، افتادم و به کنار مسجد جامع رفتم. در آنجا آقا حسن تاج را دیدم که از آشنایان قدیم بود. مرا که دید گفت:«ملّا محمّد تقی! من از دست طلبه‌ها به تنگ آمده‌ام. کتاب را از من می‌گیرند و پس نمی‌دهند. بیا برویم خانه یک سری کتب به تو بدهم.» مرا به خانه‌اش برد، در اتاقی را باز کرد و گفت:«هر کتابی را که می‌خواهی بردار!»



محدث عظیم و سالک وارسته، مرحوم مجلسی اوّل می‌فرماید: «در اوایل جوانی مایل بودم، نماز شب بخوانم امّا نماز قضا بر عهده‌ام بود و به همین دلیل احتیاط می‌کردم و نمی‌خواندم. خدمت شیخ بهائی(ره) عرض نمودم، فرمود: «نماز قضا بخوان.» امّا من با خود می‌گفتم نماز شب ويژگي‌هاي خاصّ خود را دارد و با نمازهای واجب فرق می‌کند. یک شب بالای پشت بام خانه‌ام در خواب و بیداری بودم که امام زمان(ع) را در بازار خربزه فروشان اصفهان در کنار مسجد جامع دیدم. با شوق و شعف نزد او رفتم و سؤالاتی کردم از جمله خواندن نماز شب. فرمود: «نماز قضا بخوان!»

عرض کردم:« یا بن رسول الله، همیشه دستم به شما نمی‌رسد! کتابی به من بدهید که به آن عمل کنم.»

فرمود:«برو از آقا محمّد تاج کتاب بگیر!» در خواب گویا او را می‌شناختم؛ رفتم کتاب را از او گرفتم و مشغول خواندن بودم و می‌گریستم که از خواب بیدار شدم.

از ذهنم گذشت که شاید محمّد تاج همان شیخ بهايی است و منظور امام از تاج، این است که شیخ بهایی ریاست شریعت را در آن دوره به عهده دارد.

نماز صبح را خواندم و خدمت ایشان رفتم. دیدم شیخ با سیّد گلپایگانی مشغول مقابلة صحیفة سجّادیّه است.
ماجرا را برایش نقل کردم. فرمود:« انشاءالله به چیزی که می‌خواهی می‌رسی.» 

بعد ناگهان یاد جایی که امام را در آن ملاقات کرده بودم، افتادم و به کنار مسجد جامع رفتم. در آنجا آقا حسن تاج را دیدم که از آشنایان قدیم بود. مرا که دید گفت:«ملّا محمّد تقی! من از دست طلبه‌ها به تنگ آمده‌ام. کتاب را از من می‌گیرند و پس نمی‌دهند. بیا برویم خانه یک سری کتب به تو بدهم.» مرا به خانه‌اش برد، در اتاقی را باز کرد و گفت:«هر کتابی را که می‌خواهی بردار!»

کتابی را برداشتم؛ ناگهان دیدم همان کتابی است که دیشب در خواب دیده بودم. «صحیفة سجّادیّه» بود. به گریه افتادم. برخاستم و بیرون آمدم.

گفت:«باز هم بردار!»

گفتم:«همین بس است.»

پس شروع نمودم به تصحیح و مقابله و آموختن صحیفة سجّادیّه به مردم و چنان شد که از برکت این کتاب، بسیاری از اهل اصفهان مستجاب الدّعوه شدند.

مرحوم مجلسی دوم می‌فرماید: «مجلسی اوّل چهل سال از عمر خود را صرف ترویج صحیفه کرد و انتشار این کتاب توسط او باعث شد که اکنون خانه‌ای نیست که صحیفه در آن نباشد. این حکایت بزرگ باعث شد بر صحیفه شرح فارسی بنویسم که عوام و خواص از آن بهره‌مند شوند».

٭ امام شناسی، ‌ج 15، صص 49و 50؛ بحارالانوار،‌ ج 110‌، ص 51 به بعد.
ماهنامه موعود شماره 9


نوشته شده در تاريخ جمعه 26 فروردين 1388 توسط هیئتی
دوازده

اي التماس و خواهش بالا دوازده
ظهر اذان عقربه ما دوازده

من حقم است هشت گرفتم چرا كه من
يك جمله هم نساخته ام با دوازده

با چند نمره باشد اگر رد نمي شوي
يك ، دو ، سه ... هفت ، هشت ، نه آقا دوازده

بي تو تمام اهل قيامت رفوزه اند
اي نمره‌ي قبولي دنيا ، دوازده

ثانيه هاي كند توسل مي آورند
يا «صاحب الزمان خدا» يا «دوازده»

حالا كه ساعت تو و چشم خدا يكي است
آقا چقدر مانده زمان تا دوازده

 




امروز اگر نشد ولي يك روز مي شود
ساعت به وقت شرعي زهرا دوازده

علی اکبر لطیفیان



نوشته شده در تاريخ جمعه 25 فروردين 1388 توسط هیئتی