بر گو چرا تو دست به پهلو گرفته ای
گل را خدا برای سرور آفریده است
ای گل چرا به غصه و غم خو گرفته ای
گاهی ز درد شانه ز دل آه می كشی
گاهی ز درد دست به بازو گرفته ای
از ماجرای كوچه نگفتی به من ، بگو
اكنون چرا ز محرم خود رو گرفته ای
دیوار گشته است عصای تو باز هم
بینم كه دست خویش به پهلو گرفته ای
هرگه در به روی علی باز می كنی
خوشحال می شدم كه تو نیرو گرفته ای
بي تو کبوتر دلـم به ســيـنـه پــر نـمـي زنـد
کـسـي بـه خـانـه عـلي حلقه به در نمي زند
فاطمه جان حسين تو بي تو غذا نمي خورد
حـسـن زدوري رخـت خـنـده دگر نمي زند
کـلـثـوم از فـراق تـو اه زسـينـه مـي کـشـد
حرف دگر بر غـير تـو پـيـش پدر نمي زند
اي گل نازنين من هـمـسـر بـي قـريـن مـــن
زيـنـب تـو بدون تـو شـانـه به سر نمي زند
خيز زجا و با علي روي بسوي خانـــه کـن
که ميـخ در به سينه ات بوسه دگر نمي زند
اب بر اتش دلم خيز و به اشک خـود بــزن
که مرحمـي به زخم دل سوز جگر نمي زند
کنار قـبر مـخـفي ات ورد زبـانم ايـن بـــود
بي تـو بـه بـام خـانـه ام پـرنـده پـر نمي زند
پرستوي مـهاجـرم چـرا ز لانـه مـيـــروي
اگـر زلانــه مـيـروي چـرا شــبــانه ميروی
قرار من شکيــب من مـهاجر غـريـب مــن
فـداي غـربـتـت شــوم کــه مـخفـيانه ميروي
حيات جان اميد من علـي بود از تـو خجــل
کــه بــا کـــبــودي بـــدن ز تــازيـانـه ميروي
به همين مناسبت هيئت محبان بقيه الله جوانان روح الله اقامهماتم ميكند
مكان: منزل برادر ربيعي
ساعت شروع مراسم : 9 شب
ز دور گنبد نه تو جز این کارش چه کار آید
گرم عاشق دلی باشد وگر لایق سری باشد
بریزم زیر پاهایش چو دلدارم خمار آید
ملامت کم بکن ناصح مرا زین عشق و شیدایی
که گرد گلشنش چون من هزار و صد هزار آید
گره خورده است اگر کارم چنان گیسوی پرپیچش
نباشد هیچ تدبیری مگر لطف نگار آید
بگو آن بیقراران را که در وقت پریشانی
زجان و دل بخوانندش که از ذکرش قرار آید
هر آن عاشق که بگذارد قدم بر عرصه عشقش
ز میدان نبرد او سمندش بی سوار آید
چو بنهادی قدم در ره تحمل بایدت ای دل
خوشا سرمای سوزانی که دنبالش بهار آید
غریباخیره کمتر کن دو چشم منتظر بر در
جبین بر خاک کویش نه که یارت در کنار آید
پيامبر مكرم اسلام (صلي الله عليه و آله) فرمود: نماز را سبك و ناچيز مشماريد، هر كس نسبت به نمازش بى اعتنا باشد و آنرا سبك و ضايع گرداند همنشين قارون و هامان خواهد گشت و حقّ خداوند است كه او را همراه منافقين در آتش داخل نمايد.
پروردگارا مرا سه امر از گدايي به درگاهت منع مي كند و يك امر باز به مسئلت از حضرتت دعوت ميكند و راغب مي گرداند . آن سه چيز كه ممنوعم مي سازد يكي آنكه تو مرا به طاعتت امر كردي و من كندي نمودم ديگر آنكه تو از معاصي ام نهي كردي و من بر انجام آن معاصي شتابان رفتم و آنكه نعمت به من عطا فرمودي و من در شكر آن تقصير و كوتاهي كردم . اما آن يك كه مرا ترغيب و دعوت بر مسئلت از تو مي كند تفضل و كرم توست بر آنكه رو به درگاه تو آرد و با حسن ظن به درگاه رحمتت وارد مي شود چون هر چه تو احسان كني همه صرف فضل و كرم است و هر نعمت كه تو بخشي نخستين نعمت است
بخشی از مناجات امام سجاد از باب دوازدهم صحيفه سجاديه