تا کی به تمنای وصال تو یگانه اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه خواهد به سر آید شب هجران تو یا نه ای تیر غمت رادل عشاق نشانه فتگانش هر بامداد ٫ با یاد او سر از خواب بر می دارند و شبانگاهان از هجر روی او ٫ دیده تر می سازند که این ستاره تابان از پس پرده غیبت به درآید و خاک مقدمش ٫ توتیای دیده دلدادگان شود . یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور -------------------- ----------------------- کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن------------------------ --------------------- وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور دلهای مشتاقان در انتظار مقدم کسی می طپد که شمع وجودش٫ محفل آرای بزم است و دریای جودش٫ روح بخش هر موجود ٫ که بیمنه رزق الوری و بوجوده ثبتت الارض و السماء
نظرات شما عزیزان: